شبکه حسگرهای بیسیم چیست و چه کاربردهایی دارد؟
پیشرفتهای مستمر در حوزه مخابرات و ارتباطات راه دور به شرکتها اجازه داده تا حسگرهایی با توان مصرفی کم، اندازه کوچک و قیمت مناسب برای کاربریهای مختلف طراحی کنند.
این حسگرهای کوچک که توانایی انجام کارهای مختلفی همچون دریافت اطلاعات محیطی، پردازش و ارسال اطلاعات را دارند، باعث شکلگیری معماری جدیدی به نام شبکه حسگر بیسیم (WSN) سرنام Wireless Sensor Network شدهاند. شبکهای که در المپیک 2021 ژاپن قدرتمندترین حضور خود را به اثبات رساند.
تمامی کارشناسان حوزه فناوری بر این باور هستند که این شبکهها در آینده به بخش جداییناپذیر زندگی ما تبدیل میشوند. این شبکهها کاربردهای گستردهای در صنایع تولیدی، بهداشت و درمان، نظارت بر محیط و موارد دیگر دارند.
شبکههای حسگر بیسیم، راهحل مناسبی برای جمعآوری و ارسال اطلاعات محیطی یا اطلاعرسانی درباره وقوع یک رخداد به یک گره مرکزی هستند.
بهکارگیری طیف گستردهای از گرهها که قابلیت کارگروهی را دارند و میتوان به سادهترین شکل آنها را مدیریت کرد باعث شده تا کاربردهای مختلفی برای این شبکهها در ارتباط با مسیریابی همزمان، نظارت بر شرایط محیطی، نظارت بر سلامت ساختارها یا تجهیزات یک سیستم تعریف کرد.
به طور معمول این شبکهها در حوزههای کشاورزی، پزشکی، صنعتی، خانههای هوشمند، کنترل ترافیک و نظارت بر سلامت دستگاهها استفاده میشوند. به طور مثال، یکی از رایجترین کاربردهای این فناوری نظارت از راه دور بر یک محیط است.
به طور مثال، نشتی یکی از بخشهای شیمیایی مستقر در کارخانهای میتواند توسط شبکهای از حسگرهای بیسیم شناسایی شود و گزارش لحظهای را برای سرپرستان مربوطه که ممکن است صدها کیلومتر دورتر از محیط قرار داشته باشند ارسال کند.
شبکه حسگر بیسیم چیست؟
یک شبکه حسگر را مجموعهای متشکل از مولفههای بیسیمی به وجود میآورند که در یک محیط گسترده یا محدود نصب میشوند و دادههای محیطی را جمعآوری میکنند.
به طور معمول، این شبکهها بر مبنای یک نقشه مشخص در مکانهای از پیششناسایی شده نصب میشوند، اما حسگرها بر مبنای تحلیلهای انجام شده در نقاط مختلفی نصب میشوند و از طریق امواج رادیویی یکدیگر را پیدا میکنند.
باتوجهبه اینکه پروتکلها و الگوریتمهای شبکههای حسگر بیسیم توانایی خودسازماندهی را دارند، استقرار غیرمنظم آنها در مکانهای مختلف مشکل خاصی به وجود نمیآورد.
یکی از ویژگیهای منحصربهفرد شبکههای حسگر، توانایی همکاری و هماهنگی بین گرهها است. هر گره حسگر روی برد خود یک پردازشگر دارد که بهجای ارسال تمامی اطلاعات خام به مرکز یا به گرهای که مسئول پردازش دادهها است، برخی پردازشهای اولیه و ساده را روی اطلاعات انجام میدهد و دادههای نیمه پردازش شده را برای مرکز داده ارسال میکند.
پیشرفتهای روزافزون در صنعت ساخت مدارهای مجتمع و کوچکشدن ابعاد بوردهای الکترونیکی و توسعه فناوری ارتباطات بیسیم راه را برای پیادهسازی شبکههای حسگر بیسیم ارزانقیمت هموار کرده است.
یکی از کاربردهای اساسی این شبکهها در ارتباط با محیطهایی است شود که انسانها نمیتوانند در آن مکانها حضور داشته باشد. از جمله این مکانها باید به بیابانها، اقیانوسها، اندازهگیری دقیق میزان فشار دکلها و چاههای نفتی یا محیطهای آلوده به مواد شیمیایی اشاره کرد.
در شبکههای حسگر بیسیم هر گره به گره یا گرههای دیگر متصل است. حسگرهای شبکه از مولفههای مختلفی مثل گیرنده و فرستنده رادیویی با آنتن داخلی یا خارجی، باتری و ریز کنترلر ساخته شدهاند.
ریز کنترلر مداری الکترونیکی است که وظیفه برقراری ارتباط حسگرها و منابع تأمین انرژی را فراهم میکند. این شبکهها از تعداد زیادی گرههای حسگر ارزانقیمت با توان پردازشی نهچندان قوی تشکیل شدهاند که وظیفه اصلی آنها جمعآوری دادههای محیطی است.
درحالیکه هر حسگر بهتنهایی توان پردازشی کمی دارد، اما ترکیب صدها حسگر کوچک با یکدیگر توان پردازشی لازم برای تحلیل ابتدایی دادهها را فراهم میکند. به بیان دقیقتر، قدرت شبکههای حسگر بیسیم در کارگروهی گرهها نهفته است که قابلیت خودسازماندهی را دارند.
کاربردهای شبکههای حسگر بیسیم
موارد استفاده شبکههای حسگر بیسیم زیاد است. به طور مثال، در کاربردهای تجاری و صنعتی که استفاده از گیرندههای سیمی برای کنترل دادهها مشکل و گران است، شبکههای حسگر بیسیم بهترین گزینه هستند.
به طور مثال، این شبکهها میتوانند در محیطهای بیابانی نصب شوند و برای مدتزمان طولانی سرویسدهی کند. کاربرد مهم دیگر این شبکهها، اعلامخطر در زمان ورود افراد غیرمجاز به محیطهای کنترل شده و ردیابی مهاجمان است.
از موارد دیگر کاربرد این شبکهها میتوان به نظارت بر محلهای مسکونی، ردیابی هدفهای متحرک، آشکارسازی حریق، نظارت ترافیکی و غیره اشاره کرد.
کنترل یا نظارت بر محیط کاربرد دیگری است که برای گیرندههای بیسیم تعریف شده است. در نظارت محیطی، گیرندههای بیسیم در نواحی مختلفی مستقر میشوند که احتمال بروز اتفاقات در آن مناطق زیاد است.
به طور مثال، نصب گرههای فرستنده و دریافتکننده در مبادی بزرگراهها یا پایانهها بهجای عامل انسانی یا دوربینهای مداربسته میتوانند به پلیس راهور یا وزارت راه و شهرسازی آمار دقیقی از تعداد ماشینهایی که از مسیرهای مشخص عبور میکنند ارائه کنند تا بتوانند کنترل ترافیکی دقیقی را اعمال کرده یا در صورت نیاز به نوسازی آسفالت جادهها بپردازند.
البته برای آن که بتوان از مزایای این حسگرها و گیرندهها به بهترین شکل استفاده کرد، لازم است هر زمان اطلاعاتی مثل میزان دما، فشار، صدا، نور، لرزش، ارتعاش و غیره جمعآوری شد، اطلاعات لازم برای زیرساختهای ابری ارسال شوند.
فرایند ارسال میتواند ماهوارهای، مبتنی بر فیبر نوری یا ارتباطات سلولی باشد. در این معماری، بر خلاف سیستمهای سیمی قدیمی که هزینه پیکربندی و آرایش آنها زیاد است و نیازمند نصب هزاران مترسیم هستند این امکان وجود دارد تا دستگاههای کوچکی که ابعادی بهاندازه یک سکه یا کوچکتر دارند را نصب کرد.
به طور معمول، شبکههای حسگر بیسیم توانایی پیادهسازی شبکههای بیسیم موردی (ad-hoc) را دارند، به این معنا که هر گره از الگوریتم مسیریابی multi-hop استفاده میکند، بهطوری که تعداد زیادی گره یک بسته اطلاعاتی را به جلو هدایت میکنند تا به ایستگاه مرکزی برسد.
نظارت در حوزه بهداشت و درمان
در حوزه بهداشت و درمان این حسگرها در قالب تجهیزات پوشیدنی به بدن افراد متصل میشوند و در تعامل با برنامه کاربردی نصب شده روی گوشیهای هوشمند، اطلاعات لحظهای همچون ضربان قلب، دمای بدن و نمونههای مشابه را جمعآوری کرده، برای زیرساخت ابری ارسال میکنند و پس از پردازش، گزارش یا هشداری در اختیار فرد قرار میدهند یا در صورت لزوم هشدارهایی را برای مراکز بهداشت و درمان ارسال میکنند.
نظارت بر محیطزیست
نظارت بر آلودگی هوا، نظارت بر آتشسوزی جنگلها، نظارت بر رانش زمین، نظارت بر میزان آلودگی آبها، نظارت بر تغییرات جوی جهت جلوگیری و کمکردن عواقب حوادث طبیعی مثل سیلابها و طوفانها از دیگر کاربردهای این فناوری است.
نظارت در حوزه صنعت
نظارت بر عملکرد و سلامت ماشینآلات، نظارت بر عملکرد سامانهها، نظارت بر عملکرد یک حسگر دیگر شبکه، نظارت بر عملکرد مراکز داده، نظارت بر سلامتی سازههای مهندسی که خود شامل یک شاخه گسترده است از دیگر کاربردهای این فناوری در حوزه صنعت است.
شبکههای بیسیم موردی (Ad hoc Network)
شبکههای بیسیم موردی، متشکل از چند حسگر هستند که در محدوده جغرافیایی مشخصی قرار میگیرند. هر حسگر دارای قابلیت ارتباطی بیسیم و هوش کافی برای پردازش سیگنالها و امکان شبکهسازی است.
شالوده این شبکهها را تجهیزات سیاری شکل میدهند که از طریق لینکهای بیسیم با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. شبکههای سنتی و سیمی در محیطهایی که احتمال بروز اتفاقات غیرقابلپیشبینی در آنها وجود دارد و امکان پیادهسازی شبکههای متمرکز فراهم نیست و قابلیت اطمینان کافی وجود ندارد مناسب نیستند.
در چنین محیطهایی شبکههای بیسیم موردی بهترین انتخاب هستند. گرههای مستقر در شبکههای موردی سیار مجهز به گیرنده و فرستندههای بیسیم هستند و از آنتنهایی استفاده میکنند که قابلیت انتشار سیگنالها را به شکل همه بخشی یا نظیر به نظیر دارند. البته شبکههای بیسیم موردی الزامات و مشکلات امنیتی خاص خود را دارند. از مهمترین چالشها در این زمینه به موارد زیر باید اشاره کرد:
فقدان زیرساخت
در شبکههای بیسیم ساختارهای متمرکز و مجتمع مثل سرویسدهندهها، مسیریابها و سایر تجهیزات وجود ندارد، به همین دلیل راهحلهای امنیتی این مدل شبکهها غیرمتمرکز، توزیع شده و مبتنی بر همکاری همه گرههای شبکه است.
استفاده از لینک بیسیم
در شبکه بیسیم این امکان وجود ندارد که از مکانیزمهای دفاعی رایجی مثل دیوارهای آتش استفاده کرد، بنابراین هکرها ممکن است بدون نیاز به دسترسی فیزیکی به ارتباطات، هر گره را هدف قرار دهند.
چند پرشی بودن
در بیشتر پروتکلهای مسیریابی بیسیم، گرهها نقش مسیریاب را ایفا میکنند و بستهها دارای چند هاپ (hop) مختلف هستند. در این حالت احتمال بروز خطا یا دستکاری دادهها روی هر گره وجود دارد و ممکن است گرهها به دلیل پیکربندی اشتباه یا حملههای سایبری مسیریابی را بهدرستی انجام ندهند.
خودمختاری گرهها در تغییر مکان
گرههای سیار در شبکه بیسیم به دلیل تغییر مسیر بهخصوص در شبکههای بزرگ بهسختی قابلردیابی هستند.
فقدان همبندی استاندارد
این احتمال وجود دارد که هر تولیدکنندهای از توپولوژی خاص خود استفاده کند. ثابت نبودن توپولوژی ممکن است باعث ناسازگاری شود و مشکلاتی در نحوه استفاده از منابع به وجود آورد.
الزامات شبکههای حسگر بیسیم
یکی از الزامات مهم شبکههای حسگر، سرویس همزمانی است. اهمیت زمان در شبکههای حسگر باعث شده که اخلال در همزمانی حسگرها عملکرد کل شبکه را با مشکل روبرو کند.
به طور مثال، هکرها میتوانند به روشهای مختلف باعث بروز اختلال در شبکه شوند و مانع رسیدن پیغامهای همزمانی، تغییر یا جعل آنها، تأخیر در دریافت پیامهای حساس به زمان و ارسال پیغامهای همزمانی اشتباه در شبکه شوند.
علیرغم معرفی چند روش همزمانی برای شبکههای حسگر در سالهای اخیر، تاکنون روش همزمانی جامعی که بتواند نیازمندیهای امنیتی و کارآمدی این شبکهها را برآورده کند، ارائه نشده است.
مسیریابی
در شبکههای حسگر بیسیم، گرههای شبکه دانش قبلی از توپولوژی شبکهای که در آن قرار دارند، در اختیار ندارند و مجبور هستند برای ارتباط با سایر گرهها، محل مقصد در شبکه را کشف کنند.
ایده اصلی این است که یک گره جدید به طور اختیاری حضورش در شبکه را منتشر کند و به همسایههایش گوش دهد. بهاینترتیب گره تا حدی از گرههای نزدیکش اطلاع به دست میآورد و راه رسیدن به آنها را یاد میگیرد. به همین ترتیب همه گرهها یکدیگر را میشناسد و حداقل یک راه برای رسیدن به آنها را میدانند.
پروتکلهای مسیریابی
مسیریابی در این شبکهها به دلیل اینکه هر گره میتواند به طور تصادفی حرکت کند و میتواند در یک بازه زمانی از شبکه خارج شود، مشکل است. به طور مثال، مسیری که در یکزمان بهینه است ممکن است چند ثانیه بعد وجود نداشته باشد. بهطورکلی، در شبکه حسگرهای بیسیم از پروتکلهای زیر استفاده میشود:
پروتکلهای مبتنی بر جدول
در این روش هر گره اطلاعات مسیریابی را با ذخیره اطلاعات محلی سایر گرهها در شبکه به دست میآورد. اطلاعاتی که برای انتقال داده از طریق گرههای مختلف استفاده میشوند.
پروتکلهای مسیر درخواست
در شبکه حسگرهای بیسیم بهروزرسانی مسیر بهندرت انجام میشود و از مسیرهایی که ایجاد شده استفاده میشوند. بااینحال، گاهی اوقات شرایط ایجاب میکند تا مسیرهای سفارشی را برای انتقال دادهها استفاده کرد. برای این منظور از پروتکلهای مسیر درخواست استفاده میشود. این پروتکلها، مسیر درخواست شده را با ارسال سیلآسای بستههای شناساییکننده پیدا میکنند. از معایب این پروتکلها باید بهصرف زمان طولانی برای یافتن مسیر و حجم سیلآسای بستههای ارسالی، امکان ازدحام و مختلشدن عملکرد شبکه اشاره کرد.
پروتکلهای ترکیبی
ترکیبی از دو پروتکل بالا هستند. این پروتکلها روش مسیریابی بردار – فاصله را برای پیداکردن کوتاهترین فاصله استفاده میکنند و اطلاعات مسیریابی را تنها وقتی تغییری در توپولوژی شبکه ایجاد شود گزارش میدهند. هر گره در شبکه برای خودش یک ناحیه مسیریابی دارد و رکورد اطلاعات مسیریابی در این نواحی را نگهداری میکند.
پروتکلهای مسیریابی جدول (فعال)
عملکرد این نوع پروتکلها نگهداری فهرستی از جدیدترین مقصدها و شیوه مسیریابی آنها، با بهروزرسانی دورهای جدولهای مسیریابی و توزیع این جداول در کل شبکه است. از معایب این پروتکلها باید به حجم قابلتوجه دادههایی که باید نگهداری شوند و واکنش کند در برابر دوبارهسازی ساختار شبکه و شکستها اشاره کرد.
پروتکلهای مسیریابی واکنشی (بر اساس تقاضا)
این پروتکلها نیز عملکردی شبیه به پروتکلهای مسیر درخواست دارند و با ارسال حجم عظیمی از بستههای یابنده اقدام به پیداکردن مسیر میکنند. بااینحال، صرف زمان طولانی برای یافتن مسیر و حجم سیلآسای بستههای ارسالی ممکن است مشکلساز شوند.
پروتکلهای مسیریابی فعال و واکنشی
این پروتکلها نقاط قوت مسیریابی فعال و واکنشی را ترکیب میکنند. این پروتکلها در ابتدا یک سری مسیرهای فعالانه پیشفرض ایجاد میکنند و مسیرهای تقاضا شده برای گرههای فعال اضافه شده را با ارسال سیلآسای الگوریتم واکنشی پیدا میکنند. عملکرد این پروتکلها به تعداد گرههای فعال بستگی دارد.
پروتکلهای روش اول
DSDV: این پروتکل بر مبنای الگوریتم کلاسیک Bellman-Ford طراحی شدهاند. در این حالت هر گره فهرستی از تمام مقصدها و تعداد پرشها تا هر مقصد را تهیه میکند. در این روش هر ورودی با یک عدد شمارهگذاری میشود.
برای حل مشکل حجم سنگین ترافیکی که به دلیل بهروزرسانی مسیرها در شبکه به وجود میآید از رویکرد بستههای – افزایشی (incremental -packets) استفاده میشود. مهمترین مزیت این پروتکل اجتناب از بهوجودآمدن حلقههای مسیریابی در شبکههای شامل مسیریابهای متحرک است. بدین ترتیب اطلاعات مسیرها همواره بدون توجه به اینکه آیا گره در حال حاضر نیاز به استفاده از مسیر دارد یا نه فراهم هستند.
WRP: این پروتکل بر مبنای الگوریتم path-finding طراحی شده، با این استثنا که مشکل شمارش تا بینهایت این الگوریتم را برطرف کرده است. در این پروتکل هر گره، چهار جدول به نامهای جدول فاصله، جدول مسیریابی، جدول هزینه لینک و جدولی در مورد پیامهایی که باید دوباره ارسال شوند در اختیار دارد. تغییرات ایجاد شده در لینکها از طریق ارسال و دریافت پیام میانگرههای همسایه اطلاع داده میشوند.
CSGR: در این نوع پروتکل گرهها به گروههایی تقسیمبندی میشوند. هر گروه یک سرگروه دارد که میتواند گروهی از میزبانها را کنترل و مدیریت کند. از جمله قابلیتهایی که رویکرد دستهبندی فراهم میکند باید به اختصاص پهنای باند مناسب و دسترسی به کانال اشاره کرد. این پروتکل از DSDV بهعنوان پروتکل مسیریابی زیر بنایی خود استفاده میکند.
STAR: این پروتکل نیاز بهروزرسانی مداوم مسیرها ندارد و هیچ تلاشی برای یافتن مسیر بهینه بین گرهها نمیکند.
پروتکلهای روش دوم
SSR: این پروتکل مسیرها را بر مبنای قدرت و توان سیگنالها بین گرهها انتخاب میکند، بنابراین مسیرهایی که انتخاب میشوند قویتر هستند. میتوان این پروتکل را به دو مدل اصلی DRP و SRP و زیرمدلهای مرتبط تقسیم کرد. DRP مسئول تهیه و نگهداری جدول مسیریابی و جدول مربوط به توان سیگنالها است. RP نیز بستههای رسیده را بررسی میکند تا در صورتی که آدرس گره مربوط به خود را دارند، آنها را به لایههای بالاتر بفرستد.
DSR: در این پروتکل، گرههای سیار باید حافظههایی موقت برای مسیرهایی که از وجود آنها مطلع هستند داشته باشند. این پروتکل از دو رویکرد اصلی کشف مسیر و بهروزرسانی مسیر استفاده میکند.
TORA: بر اساس الگوریتم مسیریابی توزیع شده بنا شده و برای شبکههای سیار پویا طراحی شده است. این الگوریتم برای هر جفت از گرهها چند مسیر تعیین میکند و نیازمند کلاک سنکرون است. این پروتکل بر مبنای الگوی سهمرحلهای ایجاد مسیر، بهروزرسانی مسیر و ازبینبردن مسیر استفاده میکند.
AODV: بر مبنای الگوریتم DSDV طراحی شده، با این تفاوت که قادر است به میزان قابلتوجهی در پهنای باند صرفهجویی کند، زیرا کشف مسیر تنها زمانی آغاز میشود که مسیری بین دو گره وجود نداشته باشد.
RDMAR: این پروتکل فاصله بین دو گره را از طریق حلقههای رادیویی و الگوریتمهای فاصلهیابی محاسبه میکند. این پروتکل قبل از انجام هر اقدامی ابتدا محدوده جستوجو را مشخص میکند تا ترافیک سیلآسای بی موردی در شبکه ایجاد نشود.
مسیریابی چند مسیری
برخی از الگوریتمهای مسیریابی در شبکه حسگرهای بیسیم، عمل مسیریابی را به شکل چندمسیره انجام میدهند، به این معنا که به طور همزمان چند مسیر را بین مبدأ و مقصد برقرار میکنند. در حالت کلی میتوان مزایای زیر را برای الگوریتمهای چندمسیری در برابر الگوریتمهای تک مسیری، برشمرد:
- افزایش تحملپذیری در برابر خطا و خرابی.
- متعادلسازی بار در شبکه و کنترل ازدحام و ترافیک.
- افزایش پهنای باند نقاط پایانی.
- کاهش تاخیر نقاط پایانی.
الگوریتمهای مسیریابی به دو شکل کار میکنند. در حالت اول، یکی از مسیرها را بهعنوان مسیر اصلی جهت ارسال اطلاعات انتخاب میکنند و ارسال اطلاعات به سمت مقصد فقط از طریق مسیر اصلی انجام میشود و مابقی مسیرها بهعنوان مسیر جایگزین نگهداری میشوند تا در صورت ناکارآمد شدن یا ازبینرفتن مسیر اصلی، از یکی از آنها جهت ارسال اطلاعات استفاده شود.
بهاینترتیب در صورت خرابی، تأخیر کمتری در شبکه به وجود میآید. در حالت دوم، مبدأ همزمان از چند مسیر برای ارسال اطلاعات به سمت مقصد استفاده میکند که در این صورت میتوان به مزایایی از قبیل متعادلسازی بار در شبکه و کنترل ترافیک و ازدحام دستیافت. در نهایت در این رویکرد نیز بهخاطر ارسال موازی دادهها، تأخیر نقاط پایانی کم میشود. از مهمترین الگوریتمهای مسیریابی چند مسیری باید به SMR، AOMDV، AODVM، ZD-AOMDV و IZM-DSR اشاره کرد.
کلام آخر
همانگونه که مشاهده کردید، شبکههای حسگر بیسیم (Wireless Sensor Network) نوع خاصی از شبکهها هستند که متشکل از طیف گستردهای از حسگرها هستند که بدون نیاز به زیرساخت سختافزاری، محدوده مشخصی را پوشش میدهند و در تعامل با یکدیگر وظایفی را به انجام میرسانند. پوشش یکی از مباحث مهم در شبکههای حسگر بیسیم است.
حسگرها از منظر قابلیت حرکت به دو گروه ثابت و متحرک طبقهبندی میشوند. برای بهبود منطقهای که حسگرها پوشش میدهند باید از الگوریتمهای هوشمندی برای شناسایی شکاف استفاده کرد و حسگرهای ثابت بیشتری در این نواحی مستقر کرد یا از حسگرهای متحرک استفاده کرد. گرههای متحرک عملکرد بهتری نسبت به گرههای ثابت دارند. بااینحال، شبکههای فوق بدون عیب نیستند.
از مهمترین مشکلات پیرامون این شبکهها باید به نحوه پردازش دادهها، مکانیزمهای ارتباطی موردنیاز و میزان مصرف انرژی اشاره کرد. بااینحال، به دلیل اینکه شبکه حسگرهای بیسیم به هیچ ساختار از قبل تعیین شده یا مدیریت مرکزی نیاز ندارند و تمامی گرهها بهعنوان مسیریاب رفتار میکنند، مدیریت آنها پیچیدگی زیادی ندارد. علاوه بر این، گسترشپذیری مهمترین دلیل گسترش روزافزون این شبکهها است که در این زمینه نباید از نقش پروتکلهای مسیریابی مبتنی بر تقاضا غافل شد.
منبع: Shabakeh-mag